سوداسودا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

عزیز دل مامان و بابا

خدا يا شكرت

چند روزه كه اسهال شديد شدي نميدونم چه كار كنم در روز 7 تا 8 بار شكمت كار ميكنه  داشتم تو اينترنت نگاه ميكردم كه ببينم چيزي و مطلبي ميخونم يا نه و براي اينكه تو هم مشغول باشي رنگ انگشتي هات رو دادم بهت با دفترت يهو ديدم كه داري چشمات رو ميمالوني به هم كل صورت و چشمت رنگ انگشتي شده بود دست و پاهام رو گم كرده بودم ميخواستم همونطوري برت دارم ببرمتت دكتر گفتم واي تا من برسم دكتر كه بدتر ميشي سريع صورتت رو شستم و به خاله ميترا زنگ زدم گفت چيزي نيست بخوابه بيدار ميشه خوب ميشه ولي مگه تو چشمات رو باز ميكردي هر چي بهت ميگفتم سودا چشمات رو باز كن باز ميكردي و سريع ميبستي و با دستات چشمات رو ميمالوندي خدا يا شكرت هيچي نشد بعد از 5 مين ديدم چشمات...
22 خرداد 1392

16 ماهگي

عزيز دلم دختر گلم داري روز به روز بزرگت ميشي و من هر روز بيشتر از روز قبل بودنت رو احساس ميكنم و خيلي وقتا باورم نميشه كه اين منا غفاري كه مادر شده و اين  حس چه لذتي داره مخصوصا الان كه ديگه براي خودت اينو رو اونور ميدوي و از پله ها بالا و پايين ميري  عزيزم از اين چند روز و كاراي خوشگلت بگم و شيطنتهات از اينكه هر كاري رو دوست داري خودت انجام بدي و ياد گرفتي لجبازي كني و موقعي كه چيزي رو بخواي سرت رو آروم بزني به زمين انگار خودت هم ميدوني اگه بخواي محكم بزني درد داره و يا پاهات رو بزني به زمين و من تو اون لحظه تو دلم ميخندم به كارت ولي جلوت ميخوام استقامت كنم ولي اينو بگم هميشه بازنده منم و برنده تو  از غذا خوردنت نگم بهتره...
19 خرداد 1392

درگذشت پسر عمه عزيزم

  چشمانم آرامـــــــــــــــــــــــ آرام قصیده باران می خوانند وقتی گوش هایم غزل خداحافظی می شنوند.     الان كه دارم تايپ ميكنم دلم پر از آشوبه و ناي نوشتن رو ندارم و نميدونم چي ميخوام بنويسم و چي بنويسم كه كمي آروم بشم چقدر سخته و چقدر از اين كلمه متنفرم و حتي  فكر كردن بهش هم تموم بدنم رو ميلرزونه  پسر عمه ام 6 ساله كه ازدواج كرده و صاحب يه دختر 3 ساله و خيلي زيبا و خانومي كه واقعا خانوم وخوب كه هميشه خدا در و تخته رو براي هم جور ميكنه  چند ماهي ميشد كه سردردهاي شديدي داشت كه البته اين سردرها ارثي هست چون ما كلا خانواده اي ميگرن داريم  به خاطر همين اصلا اعتنايي نكرده بود...
7 خرداد 1392

پدر و همسر مهربانم روزت مبارك

  ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان  ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان ای نام زیبایت همیشه اعتبارم  خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم . . .                     پدر عزیزتر از جانم فرا رسیدن روز خوش یمن و مبارک پدر را تبریک می گویم و امیدوارم سایه مهر و محبت تو پیوسته بر سرم باشدو همیشه در پناه خداوند منان در کنار هم باشیم   همسر خوبم زیبایی عشق ، پاکی صداقت اوج مهربانی و نهایت آرامش همه در کنار تو برایم معنی پیدا کرده است روزت مبارک     سوداي عزيزم پدرت بهترين همسر براي ...
5 خرداد 1392

تولد ماماني

تولدم 17 ارديبهشت بود كه بابايي از طرف خودش يه نيم سكه و از طرف شما يه لباس مجلسي گرفته بودكههمزمان با روز زن بهم  دادولي با اين حال براي اينكه سوپرايزم كنه يه كيك با مبلغ 200 هزار هم پول نقد  بهم داد  دست بابا احمد درد نكنه خيلي دوست دارم بزرگتر بشي و با سليقه خودت بري برام كادو بخري هر چي باشه مطمئنم بهترين كادوي تو عمرم ميشه  امروز طبق برنامه روزانه بردمت بيرون البته جلو ميدون نرفتيم با هم هفت حوض رفتيم  ميخواستم  بخار شو بخرم رفتم  ببينم چيزي پيدا ميكنم يا نه همش نق ميزدي كه ميخواي خودت راه بري منم گذاشتمت پايين اول دستت رو گرفتي باهام و همش براي خودت تعريف ميكردي و هر كس از كنارت رد ميشد ...
20 ارديبهشت 1392

روزهاي خوش بهاري

اين روزها رو خيلي دوست دارم و مطمئنم هيچ وقت يادم نميره و دلم ميسوزه كه قراره يه روزي اين روزها برام بشه خاطره بعضي وقتا ميگم ميخوام همينجا زمان متوقف بشه آخه هرچقدر تو بزرگتر ميشي من پيرتر ميشم  از موقعي كه به بهانه راه رفتنت هر روز ميبرمت بيرون با اهالي محل پير و جون آشنا شدم و از بودنشون لذت ميبرم يكي تو محلمون هست كه ميگه پسر بزرگش 80 سالشه و هنوز خونشون رو بلد نيست تو اون لحظه دلم خيلي سنگين ميشه ميخوام بزنم زير گريه آخه چرا وقتي برام از خاطرات پسرش تعريف ميكنه ميخوام بلند شم و برم چون نميخوام اشكايه منو ببينه هر وقت ميبينتم ميگه دختر از اينجا دست كوچولو رو بگير دستش در ميره و منم هيچ وقت نميتونم از آرنج بگيرم دستت رو آخه واقعا همي...
16 ارديبهشت 1392

مرواريدهاي سفيد دخترم

مباركت باشه دخترم مرواريد 7 شما از دندونهاي آسيا بوده كه من متوجه نشدم از پايين هستش تازه ديروز ديدم نميدوني چقدر ذوق كردم و همينطور مرواريد 8 شما هم تازه جونه زده   اونهايي كه مشكي كردم دراوردي و اوني كه توپر سفيد هست تازه جونه زده            چگونگی در آمدن دندان ها: شماره هایی که روی تصویر زیر دیده میشود ترتیب بیرون آمدن دندان ها را نشان میدهند. اولین دندان هایی که معمولا در دهان کودک ظاهر میشوند دندان های پایین هستند سپس دو دندان بالایی بیرون ما آیند .بعد از آن دو دندان بالایی کناری رشد میکنند و سپس نوبت به دندان های پایینی کناری میرسد .بعد از آن اولین دندان های آسیای بالا ظاهر ...
14 ارديبهشت 1392