سوداسودا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

عزیز دل مامان و بابا

از شير گرفتن

1391/12/1 14:49
نویسنده : منا
33,458 بازدید
اشتراک گذاری

طبق توصيه هاي دكتر هولاكويي دارم از شير ميگيرمت  ،دكتر فرهنگ هولاكويي روانشناس ،معتقد ه زماني  كه بچه پايان 12 ماهگي ميرسه و تو سفره خانواده ميشينه ديگه نيازي نداره به شير مادر و بايد از پايان 12 تا پايان 14 ماهگي از شير مادر گرفته بشه كه در عرض 10 تا 14 روز اين زمان طول بكشه اونم به اين صورت كه روزا بچه شير نخوره و شبا شير بخوره و آهسته آهسته شير مادر قطع بشه 

تا الان دو تا از تو صيه هاي هولاكويي رو رسما انجام دادم يكي جدا خوابوندنت بوده و يكي هم اگه خدا بخواد از شير گرفتنت هست 

اين موضوع رو اينجا عنوان كردم ،چون دوستان خوبم منو راهنمايي كردن و منم كامل مطالبشون رو وارد وبلاگم كردم 

يكي از دلايلي كه مامان منا با هولاكويي داره پيش ميره به علت اينكه خيلي ها دكتر هولاكويي رو قبول دارن و چون من تجربه اي ندارم و اين دكتر روانشناسه و مطمئنا تجربه هاش از من بيشتره و همينطور علم ش خوب برسيم به بقيه ماجرا 

از روز جمعه عمليات ما شروع شد كه رفتم از عطاري براي گرفتن بچه از شير مادر يه چيزي داد اگه اشتباه نكنم گفت صبر زرد كه تو آب جوش حل كردم و هر يك ساعت به سينه ام ميزدم 

اولين بار كه اومدي بخوري گفتم مي مي مامان اخ شده يه مك زدي و گفتي اخ بعد از اون هي ميومدي ميگفتي ني ني يعني (مي مي) منم ميگفتم اخ خيلي گريه ميكردي و بهونه ميگرفتي ولي با چيزاي مختلف سرگرمت ميكردم بازي ،خوراكي و......... خيلي احساس بدي داشتم هر بار كه ميگفتي ني ني من همينطور اشكام سرازير ميشد و انگار با تبر داشتن به قلبم  ميزدن تا كه شب با گريه خوابيدي ولي ساعت 4صبح بيدار شدي و گريه كردي تصميم داشتم شب هم بهت ندم كه يهو از شير گرفته بشي كه ديدم نه واقعا داري اذيت ميشي به خاطر همين بهت شير دادم امروزم از صبح بهونه ميگيري ولي حتي يك بار هم نيومدي بگي مي مي

شبش بابايي وقتي تو رو در اون وضع ميديد گفت اصلا تا هر وقت سودا ميخواد بهش سينه بده منا من نميتونم اشك دخترم رو ببينم 

واقعا همين طوره  تموم مدت داشتم هولاكويي رو زير سئوال ميبدم كه خودش مرده احساس نداره عاطفه نداره ،اصلا چه معلوم كه اين ادم اين كارارو با براي بچه خودش انجام داده و .........

اينم عكساي دخترم موقعي كه بهش شير نميداديم توپش رو محكم تو دهنش فشار ميدادي و منم همش حال بدي داشتم 

 

 

 

 نظر الهه جون دوست  خوب ماماني

منا جان سودا مگه تازه 1 سالش نشده؟ چرا می خوای انقدر زود از شیر بگیریش؟؟ 

منا جان بعضی تجربه ها انقدر شیرینه که می تونیم کامل صحبت های روانشناس رو نادیده بگیریم در موردش به نظرم. 
منم سی دی های دکتر هلاکویی رو گوش دادم و خیلی هاش برام جالب بود اما عزیزم هیچ کس به اندازه خودت نمی تونه بفهمه که کدوم توصیه برای سودا بهترینه! 
انقدر که شاد بودن مادر و کودک به نظرم مهمه عمل به این توصیه های مو به مو اصلآ اهمیتی نداره. اگه سودا شاد و راضیه که جدا بخوابه و تو هم اینطوری بیشتر رضایت داری خب این کار رو انجام میدی اما فکر کردی به اینکه هیچ کدوم از این وضعیت راضی نباشین و بعد از مثلآ 7-8 سال به این روزها فکر کنی پشیمون باشی که چرا از زمان های با سودا بودن بهترین استفاده رو نکردم! یا سودا حالا اگه این ها رو یادش نداد تو 2-3 سالگی که دیگه یادش میمونه. بعدآ ازت بپرسه مامان من دوست داشتم مثلآ همیشه فلان اتفاق بیوفته اما هیچ وقت نیوفتاد. چرا؟؟ 
بعد تو تنها جوابت این باشه که روان شناس اینطور گفت! به نظر خودت منطقیه؟ 
اون هم وقتی هر چند سال کل این دانش زیر و رو میشه. الان میگن چای بخوری سرطان میگیری پس فردا میگن تحقیق جدید نشون داده که چای از درمان های سرطانه!!!!!!! فک کن!!!!! 
چون شرایط هر کدوم از این نظریه ها و آزمایش ها با هم فرق می کنه. در مورد بچه هم همین طوره. یه کودکی از اول کنار میاد و خودش م شاده. اما یه کودک اینطور نیست. اون کودک شاید عذابی که از اجبار بر اجرای یه قانون رو تحمل می کنه خیلی بیشتر روی اعصاب و روانش تاثیر بذاره تا حالا مثلآ چند ماه بیشتر شیر خوردنش. 
نمی دونم من خیلی چیزها رو با دل خودم پیش میرم. مطالعه می کنم سرچ می کنم روش های مختلف رو که آگاهیم زیاد بشه اما تصمیم بر انجام دادن یا ندادن کار رو خودم می گیرم. 

اما جنس این وابستگی ها فرق می کنه عزیزم. 
کی میگه وابستگی به شیر مادر تو کودک یک ساله باعث وابستگی به خانواده تو 25 سالگش میشه؟؟؟؟ 
من خودم یه همچیشن وابستگی شدیدی ندارم و از اول هم شیر مامانم رو نخوردم. همسرم هم تو نوزادی شیر مادر نخورده ولی شدیدآ وابستگی عاطفی داره به خانواده اش! تا حدی که ما به خاطرش از مالزی برگشتیم!!!! 
خب الان دو نفر با شرایط یکسان نتایج متفاوتی داشتند. اینجاست که میگم هر آدمی ویژگی های خودش رو داره. 
تو باید تلاش کنی از نظر روحی سودا رو مستقل بار بیاری. همیشه نگران بودن برای کودک! اینکه حتی تو 3-4 سالگی همه کارش رو مادر براش انجام بده. اینا باعث میشه نتونه شخصیت مستقلی پیدا کنه! 
به نظر من ایناست که مشکل ساز میشه! و باز نمیشه نسخه واد برای همه بچه ها نوشت!!!

منا جان امیدوارم موفق باشی عزیزم. مهم همین شاد و راضی بودن خودت و سوداست.

 

مامان شيدا جون

منا جون توضیحات مفید رو الهه جون داد.... فقط میخوام اینو بهت بگم که هر کاری یه زمانی داره.... این همه ساله که انواع متخصصین و .. میگن که بچه باید حدود 2 سال شیر بخوره... از مسائل جسمی گذشته ،من فکر میکنم این به اون دلیله که مادر و کودک نیاز به این رابلطه عاطفی دالرن و یکسال زمان مناسبی برای قطع این رابطه نیست! من گاهی که نگران از شیر گرفتن شیدا میشدم چند تا مامان که تجربه داشتن بهم گفتن که نگران نباش چون نزدیک دو سالگی کم کم خودت هم از این فرایند خسته میشی و ناخودآگاه آمادگی این کار رو پیدا میکنی.... عزیزم ، شیدا ی من هم تقریبا همسن سوداست و من ترجیح میدم دوستان دیگه تجربیاتشون رو به تو بگن که بچه هاشون بزرگتره... به هر حال امیدوارم همیشه خودت و دختر نازت سلامت و شاد باشین :*

ستوده مامان آرام جون

منا جون من هم اصرار داشتم آرام رو زود از شیر بگیرم. دقیقاً وقتی ارام یک ساله بود بقیه بچه های این کلوب یکی یکی درگیر این پروژه بودند.وقتی میدیدم هدا و ثریا چقدر اذیت شدن واسه از شیر گرفتن بیشتر مصمم شدم که تا ارام وابسته تر نشده این کار رو انجام بدم.حتی یادمه ثریا یک بار هم گفت اگه میدونستم نیکا انقدر اذیت میشه همون 14 ماهگی از شیر میگرفتمش. ارام اصلا وابسته نبود و روزی یک یا دو بار شیر منو میخورد. این شد که بی خیال از شیر گرفتن شدم.با خودم گفتم ارام که وابسته نیست پس از شیرگرفتنش هم خییلی راحته.الان وابسته شده.نه مثل بقیه بچه ها . اما به نسبت قبل ِ خودش بیشتر شیر میخوره.تصمیم من هم اینه که تا واکسن 18 ماهگیشو میزنه شیر بدم بهش. بعد از واکسن از شیر میگیرمش.دقیققققققققققا ً حرف الهه!هر جور که خودم و آرام راحت باشیم! 
من اینجوری دوست دارم. 
اگه عید مسافرت برم بازم از شیر نمیگیرمش که اونجا راحت باشیم که اگه غذا نخورد ارام حداقل شیر بخوره. یه همچچچچچچچچچچین مادر دم دمی مزاجی هستم من! 
اگه مسافرت راه دور نرم و شمال برم حتما از شیر میگیرمششششش! 
فکر کنم بدتر خلت کردم

ساناز جون

منم با بچه ها موافقم هر طور که ارامش دارین انجام بدین 

مانلي جون

به نظر منم برای هر چیزی هر طور خودتون و دلبندتون راضیه انجام بدید چون این روزها دیگر برنمیگرده به نظر این روانشناسام نمی شه اطمینان کرد هر کدوم یک سازی می زنن حس مادری بهترین راهنما ست از هر کدوم هر چیزی که به ایده هاتون نزدیک تره الگو بدارید نه کاملا براساس یک روش ویک نفر

شادي جون

منا جان دوستان خیلی خوب راهنماییت کردن من سن خاصی نمیگم ولی الان حدود 5 ماهه نیکا را من از شیر گرفتم(از 2 سالگی)هنوز منتظره خوب بشه دوباره شیر بخوره و روزی که راجع به شیر نگه وجود نداره!!!!من با لیلاموافقم که 18 ماه به نظر من 2 سال دیره..البته بچه ها با هم فرق دارن...من که فکر کنم اگه نیکا را خودم نگرفته بودم تا 7 سالگی می خورد!!!!!!!!!!!!

 

مامان مبينا جون

منا جون من هم از 4 ماه پیش درفکر از شیرگرفتن مبینا هستم ولی احساس میکنم هرچی میگذزه وابستگی مبینا بیشتر میشه.من تو این ماه واقعا سعی کردم شیر روزش و کم کنم و بعد از عید کلا میخوام از شیربگیرم.شنیدم فصل بهاز و تابستون موقع مناسبی هست. 
موفق باشی گلم.

مونا جون

مونا جون آراد من الان 19ماهشه و حتما بعد از عید از شیر میگیرمش ولی زمانی که 11-12 ماهه بود خیلی وابسته بود و مدام می می میخواست طوری که چندین بار تلاشم حتی برای کم کردن شیر شبانه هم به شکست نجر شد ولی از 17-18 ماهگی خودش بی میل شده و معلومه بیشتر زمانی که حوصلش سر میره یا احساس نا امنی میکنه و امثالهم میاد سراغ می می و شبا هم یک بار یا دو بار بیدار میشه برای شیر که البته اگه بخوام ندم به راحتی قبول میکنه اینا رو گفتم که به این جمع بندی برسم که این وابستگی به این شدت نمیمونه و وقتی بزرگتر میشن و غذا بیشتر میخورند و بیشتر سرگرم بازی میشند وابستگی شون کمتر میشه این نظر منه بازم خود دانی 

آوا جون دوست خيلي خوب ماماني

منا جون خیلی زود نیست؟ 
مگه چند وقتشه؟

سحر مامان امير جون

من کلا شیر دهی رو تدریجی گرفتم امیر هم از اونایی بود که تا خود صبح شیر میخورد و اگر میخواستم سینمو از دهنش در بیارم گریه میکرد تا این حد 

اول شیر شب رو مثلا به جای 15 بار کردم 13 بار یعنی یکی از بیدار شدناش رو اروم میزدم رو کمرش که برگرده بخوابه یا اینکه بهش اب میدادم و الا اخر هی اروم اروم کم کردم

 تمام دوستام که یه دفعه ای از شیر گرفتن گفتند سه شب بیدار میمونی همش بعدش عادت میکنه سه شبش سختیه

سعيده جون

منا جون یه نصیجت خواهرانه بهت میکنم،از حس مادریت و بودن در کنار دختر لذت ببر و به جای اینکه ببنی تو این کتابها و مقاله ها چی گفته ،ببین حس مادری خودت چی میخواد. 

ببخشیدا همین دکتر هلاکویی آقا است و هر چقدر هم بخواد نمی تونه این حس شیرین و لذت مادرها رو درک کنه ،حالا هر چقدر هم دلیل و برهان منطثی بیاره. 

منم طاها رو از 6 ماهگی برم تو اتاقش چون همه میگفتن هر چی دیرتر بشه سخت تره. 

اما پدرم تا شنیدن گفتن: تصمیم به خودتونه ولی ما که قبلا تو یه اتاق بزرگ شدیم و همگی در کنار هم میخوابیدیم الان چقدر به مادرمون وابسته ایم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ زندگی های الان که همش دوری از هم هستش و حتی مادر ها توی روز هم کمتر بچه ها رو میبینند ،اگه اینقدر زود از خودشون دور کنند در آینده چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ 

منم بچه خوب وو حرف گوش کن ،از خدا خواسته دوباره طاها رو بردم پیش خودم 

بزرگتر که شد خیلی راحت قبول کرد و الان به راحتی توی اتاق خودش میخوابه 



اینا رو گفتم که بگم تو تصمیماتت عجله نکن 

در مورد از شیر گرفتن هم من یه اشتباه خیلی بزرگی کردم که اونم این بود که اصلا شیشه و پستونک به طاها ندادم، 

این باعث وابستگی شدیدش به من شد 

موقعی هم که از شیر گرفتم ،بدتر شد ،کفتن جون هنوز اون حس مکیدن توش بوده و نمیتونسته با پستونک یا شیشه آروم بشه ،رفت سراغ مکیدن شدید انگشتش 


اما الان خواهرم به دخترش پستونک میده ،شبها فقط یک بار بیدار میشه و وقتی هم مامانش نیست خیلی راحت با شیشه وپستونک آروم میشه 

اما من خودم به شخصه اصلا تو این 4 سال نتوستم حتی یه خرید بدون طاها برم ،باورت میشه آرایشگاه هم میرفتم طاها توی بغل مینشست تا اصلاح کنم 




خیلی حرف زدم اما نتیچه اش که من برای بچه دوم حتما انجام میدم اینه که: 

حتما پستونک و شیشه میدم 

شما هم بهتره الان سودا رو به شیشه عادت بدی تا راحت بتونی از شیر بگیریش 

به نظرمن با دور کردن سودا از خودت نمیتونی بگی اون وابستگی تو بزرگ سالی از بین میره ،شاید هم بیشتر بشه 

منم که الان خانواده ام همه شون توی تهران هستند ،فکر میکنی چند وقت یه دفعه همو میبینیم. ؟؟منم ،خواهر و برادرم با مامانم همه کی نزدیک هم، تو یه محله هستندو من دورم. 

وقتی به مامانم زنگ میزنم میبینم همه اونحا هستند ،یا اینکه خواهرم راحت هر وقت بخواد بچهاشو 1 ساعت میگذاره میره دنبال کارهاش ،اما من برای هر کاری بیرون از خونه باید چند روز قبل برنامه ریزی کنم،اعصابم میریخت بهم،اما الان یاد گرفتم که زندگی هر کس یه جوری ما باید خودمون با شرایط وقف بدیم ، 

من تو این جور مواقع سعی میکنم برم با طاها بیرون یه دوری بزنم ، حتی شده 5 دقیقه ، تا از اون حال بیام بیرون 

چون ما این شرایط از اول میدونستیم و قبول کردیم پس با غصه چیزی عوض نمیشه. 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامن دختر شیرین
28 شهریور 92 15:27
خانومی بللاخره سودا جون چند وقتش بود که از شیر گرفتینش ؟راضی هستین؟

عزيزم 13 ماهش بود