خونه تكوني
پارسال به خاطر اينكه دكتر گفته بود 5 اسفند بدنيا مياي ما خونه تكوني رو زودتر شروع كرديم 8 بهمن باباي كارگر گرفت و خودشم كمك كرد و منم نظارت ميكردم
چقدر خوب بود
امسال بابايي بهم گفت برنامه ات چيه گفتم امسال خونه تكوني نميكنم حوصله اش روندارم با سودا هم سختمه
روز چهار شنبه رفتم بيرون يهو تو راديو درباره خونه تكوني صحبت ميكرد با اينكه خيلي خسته بودم به خاطر اينكه تو تمام مدت تو بيرون بغلم بودي شروع كردم به نظافت وقتي بابايي فهميد خيلي خوشحال شد
وقتي خونه رو ديد
شروع كرد به غر زدن كه اين چه طرز خونه تكونيه
وقتي همه رو بهم زدم تازه فهميدم چه كار كردم
گفتم ميخواستم يهو تموم شه امروز نميدونستم با سودا نميتونم
بعد به بابا گفتم ميشه كارگر بگيري گفت منا جوني بايد زودتر ميگفتي تو هفته ديگه راهي اراك هستيد از طرفي هم من اين ماه كارام زياده نميتونه به كسي كه نميشناسم اعتماد كنم و تو رو تنها تو خونه بزارم از طرفي خودمم نيستم كه بالا سرش باشم