سوداسودا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

عزیز دل مامان و بابا

روزهاي خوش بهاري

1392/2/16 17:06
نویسنده : منا
1,193 بازدید
اشتراک گذاری

اين روزها رو خيلي دوست دارم و مطمئنم هيچ وقت يادم نميره و دلم ميسوزه كه قراره يه روزي اين روزها برام بشه خاطره بعضي وقتا ميگم ميخوام همينجا زمان متوقف بشه آخه هرچقدر تو بزرگتر ميشي من پيرتر ميشم  از موقعي كه به بهانه راه رفتنت هر روز ميبرمت بيرون با اهالي محل پير و جون آشنا شدم و از بودنشون لذت ميبرم يكي تو محلمون هست كه ميگه پسر بزرگش 80 سالشه و هنوز خونشون رو بلد نيست تو اون لحظه دلم خيلي سنگين ميشه ميخوام بزنم زير گريه آخه چرا وقتي برام از خاطرات پسرش تعريف ميكنه ميخوام بلند شم و برم چون نميخوام اشكايه منو ببينه هر وقت ميبينتم ميگه دختر از اينجا دست كوچولو رو بگير دستش در ميره و منم هيچ وقت نميتونم از آرنج بگيرم دستت رو آخه واقعا همينطوري كمردرد گرفتم ولي وقتايي كه احساس ميكنم اذيت ميشه دستت از آرنج ميگيرم 

خانوم مسني ديگه هست كه تا منو ميبينه ميگه راه ميفته دختر نگران نباش راه ميره،حرف ميزنه ،مدرسه ميره ،يه روز بهت پشت ميكنه 

يه خانومه داشت از روبروم ميومد من داشتم باهات حرف ميزدم ميگفتم سودا گربه چي ميگه ولي از اونجايي كه صداي گربه رو تا حالا نشنيدي همش نگاهش ميكني منم همون لحظه گفتم اي بابا گربه ها هم گربه هاي قديم من الان يك ماه ميام بيرون چند بار تو روز يه بار نشد اين گربه ها از خودشون صدا دربيارن يهو خانومه وايستادو گفت مادر همينه دخترم عجله نكن من 6 سالم بود فهميدم گربه چي ميگه برو به فكر خودت باش كه الان بهت هيچ چيز نميگه فردا ،پس فردا بهت ميگه خسته  ام كردي چقدر حرف ميزني

دلم گرفت ،خيلي دلم گرفت هميشه ميگن بزرگترا يه پيرهن بيشتر از ما جونها پاره كردن همه يه چيز رو ميگفتن وقتي از كنار هر كدوم رد ميشم مينالن  و از طرفي بهت نگاه ميكنن و همه تو رو يه فرشته توصيف ميكنن اون لحظه ذوقي از اينكه مادر هستم مادره يك فرشته كوچولو و از طرفي ناراحت از گذر زمان 

هيچ وقت اينو فراموش نكن من تو رو از ته دلم دوست دارم و  هيچ چيزه ديگه برام مهم نيست خوب بگذريم

دختره گلم الان روز دوم هستش كه تقريبا چهار دست و پا رو بوسيدي و رفته كنار و روز اول هست كه توي چمن ميدون البته فقط توي چمن رو تاتي كردي تشویق 

امرزو براي بار دوم پكيج يور بيبي كن ريد رو سفارش دادم اونم به خاطر سي دي استارتر كه خراب شده بود و من از 4 تا پايان 7 ماه اين مجموعه رو ميذاشتم و اون موقع هيچ عكس العملي نشون نميدادي فقط ميديدم كه خيلي دوست داري ببيني ولي مدتي به خاطر كارهاي تولد و بعدشم به خاطر حرف خيلي ها كارهاتو تقريبا گذاشتم كنار و الان 10 روز شايد بيشتر هست كه كارها رو شروع كردم و دفعه اول كه برات گذاشتم داشتم شاخ در ميوردم جملاتي كه تو سي دي استارتر بود رو قبل از اينكه انجام بده تو انجام ميدادي بعد از اون خيلي ناراحت شدم كه چرا كارهاتو  متوقف كردم تو اين همه مدت تو اطلاعات رو ذخيره كرده بودي و حالا بهم تحويل دادي به خاطر همين تصميم گرفتم دوباره هزينه كنم تا سي دي استارتر رو ببيني و ببينم كلمات ديگه اي هم هست كه بلدي و من ازشون بيخبرم البته يادمه كه اون موقع ها هم يه چندتا رو بلد بودي مطمئن نيستم ولي اگه بلدم بودي بعد از اين همه وقفه واقعا آفرين داره بازم 

خوب تا الان چيزهايي كه بلدي رو ميگم 

touch your head.touch your nose.open your mouth .touch your toung   ,clap your hands.wave at me.arms up.yes.stemp your feet

شايد جملات بيشتري هم باشه تا سي دي استارتر رو نگيرم مطمئن نيستم 

همه رو حركاتي نشون ميدي مثل خوده سي دي تازه يه شعر داره براي اعضاي بدن امروز براي اولين بار ريتم آهنگ رو ميخوندي بابا احمد هم ذوق ميكرد ميگفت منا سودا خيلي علاقه داره يكم پشتكار داشته باشي نتيجه اش رو ميبيني ها واقعا بابايي درست حدس زده من يكم پشتكارم ضعيفه 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

soli مامان ادرینا
18 اردیبهشت 92 9:59
وایییییییییییی منا سودا ماشالله خیلی باهوشه هاااااااا ..
الهی قربونش برم ..
ای جانم چه کوشولو بودی سودا جونم ..
منا من عاشق این پشتکارتمممم سودا جونم قدر مامیتو بدون ..
بوس واسه دخمل ناز

ممنون عزيزم .شما هم از طرف من دخملمون رو ببوس

مینا مامی پویان
19 اردیبهشت 92 23:24
افرین به دخملی که بلاخره راه افتاد ببوسش از طرف من مونا

مونا جون تا بوده روزگار همین بوده عزیزم مثل خود ما نگران اینده نباش ایشالله که بچه هامون ما رو هیچ موقع تنها نمیزارن عزیزم
مرسي عزيزم
آمين
ايشالله
من كه نميتونم دوري سودا رو يه لحظه تحمل كنم