سوداسودا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

عزیز دل مامان و بابا

بازم تاخير و كلي حرف برايه دخترم

1392/4/19 2:46
نویسنده : منا
865 بازدید
اشتراک گذاری

اولين تبريكم رو براي انتخابات رياست جمهوري و روي كار آمدن اصلاح طلب ها روي عرصه سياست 

به قول يكي از دوستان :

ازآزادی اگرگفتند، بدان دریا سرابی هست

بین بد و بدتر چه حق انتخابی هست !!!

 دوم از همه رفتن تيم ملي به جام جهاني 

بعد هم برسيم به اخبار خودمون 

كه اول از همه كلاست كنسل شد چون مكانش عوض شد با ساعتش ديدم تو تابستون اذيت ميشي حتي اگه بخوام با آژانس ببرمت 

2. يه سري سي دي برات خريدم عالي هستن واقعا 

1. مامي اند مي 

2.بيبي سانگ تايم 

3.د بامبل بي اگه اشتباه نكنم 

ولي مجموعه مامي اند مي رو به همه پيشنهاد ميكنم حتي برايه خوده مادر ها 

دخترم شيطون شده حسابي از روي مبل ميري روي اپن و بعد ميري روي ميز وسطي مبل كه شيشه اي هست و اگه بيارمت پايين جيغ ميزني در كل بگم شيطون شدي رفت 

چند روز پيش ديدم با خرسي و آنا داري بازي ميكني تو دلم گفتم ما ها قديم ها ميرفتيم بيرون بچه ام تو 60 متر خونه چقدر دلش خوشه و ميخنده هر لحظه كه من تمام اين كلمه ها تو ذهنم ميومد شما جيغ هاتون بيشتر ميشد  در حالي كه داشتم ظرف ميشستم گفتم بزار ببينم   چه كار ميكني با انا وخرسي كه اينقدر ذوق ميكني كه با اين صحنه روبرو شدم  منو بگو كه تو دلم ميگفتم چقدر دل اين بچه ها كوچيكه كه با دو تا عروسك اينطوري داره جيغ و هوار مكشه بعد ميبينم بله خانوم رفته از كشو كيسه فريز ها رو برداشته اورده و ............

 

 

 

 

 

ديروز از رويه چهار پايه كه فاصله 1 متري بود به پشت افتادي زمين  بميرم برات ماماني تا افتادي برايه 10 مين تو حال خودت نبودي و منم فقط ميزدم تو سر خودم و گريه ميكردم و التماس خدا ميكردم كه فقط سالم باشي بابايي هم به من ميرسيد هم به تو و خودش رو كنترل ميكرد خدا رو شكر كه بابا احمد بودش وگرنه من  قش كرده بودم بابايي يه استكان آب قند به تو داد يه استكان به من  و شروع كرد چكاپ بدنت كه جايي از بدنت  آسيب نرسيده باشه چون 10 دقيقه شايدم بيشتر بود كه نه حرف ميزدي  نه جوابي ميدادي نميدوني چي كشيدم مردم و زنده شدم تا يكم حالت بهتر شد  خدا رو شكرت تا صبح نخوابيدم 100 دفعه بيشتر اومدم بالايه سرت كه ببينم حالت خوب باشه  بازم خدا يا صد هزار مرتب شكرت 

 

قراره بريم اراك تولد دختر خاله ات هم نزديكه رومينا عزيز دل خاله اش كه يه ذره شده دلم براش 

 

پكيج باما هم گرفتم ولي نميدونم چرا اين اشتباه رو كردم نبايد باما رو مگرفتم بايد صد آفرين يا يه پكيچ جديد هم اومده كه 6 تا سي دي داره جايه 2 تا آخه سي دي هايه باما مشكل داره و خودشون هم ميدونستن كه مشكل داره  دوباره برام فستادن ولي بازم اجرا نميشد چون مال قبلي هايه خودتم باز نميشه ديگه افسوس 

 

چند وقت پيش رفتم مانتو و شلوار و خلاصه كلي لباس براي خودم خريدم دلم نيومد براي شما چيزي نخرم 3 دست هم براي شما لباس خريدم

جديدا به  هام بده ميگي هام بيجي و بعد از رويه صندلي ميري روي درايور لباس ها و عكس بابايي رو برميداري و شروع ميكني به بوس كردنش و ميگي بابا جيجي هي هي بابا جيجي هي هي و تند تند  عكس بابا احمد رو بوس ميكني 

صبح ها بيدار ميشي ميگي بابا بعد من ميگم كو بابا تو هم ميگي نيس گار (كار)در حالي كه دستت رو باز كردي به نشونه سره كاره 

عاشق فواره هستي و همينطور آب

از 8 ماهگيت كه دندون جلويت دراومده بود انگار توي لثه ات يه رگ بود هميشه تعجب ميكردم و ميگفتم چقدر بده چون شبيهشون رو لثه بعضي ها ديده بودم ولي باز گفتم مهم نيست   از طرفي هم 3 بار دندون پزشك برداه بودمت به خاطر همين گفتم حتمي طبيعي وگرنه دكتر ميگفت اين رگ واسه چيه ولي متاسفانه به اين فكر نكردم كه اينجا ايرانه و كسي قرار نيست وظيفه اش رو درست انجام بده يه روز جمعه كه بابا احمد هم رفته بود سر كار ديدم يكم  سياهي زده بيرون خيلي ترسيدم بعد متوجه شدم همون رگه هست كه زده بيرون بعد با مسواك كشيدم ديدم نرفت خيلي ترسيده بودم زنگ زدم خاله ميترا گفت بايد تا شنبه صبر كني تا  دندون پزشك ببينتش بعد از يك ساعت ديدم ديگه سياهيه نيست ولي نصفش كه مثل رگ ميمونه هنوز تو لثه  ات هست بعد از چند روز باز بقيه اون يكي سياهيه زد بيرون و يهو غيب شد ازش عكس گرفت كه به دكتر نشون بدم كه گفت چون لثه بچه ها نازكه حتمي يه چيز رفته بوده توي لثه اين همه ماه 

هر شب كارته كه بري رويه مبل و برق رو خاموش كني و بگي لالا 

 

مامان :سوداااااااااااااااااااااااا كجايي مامان بيا 

مامان :«وااااااااااا كجا اين دختر الان اينجا بود كه 

 

چند روز پيش ديدم حوصله ات سر رفته رفتم برات يه كاسه اوردم با ظرف عدس رو جلوت گذاشتم تا ببينم عكس العملت چيه خيلي جالب بود يه نيم ساعتي رو سرگرم بودي از اون ميريختي تويه اون يكي و برعكس

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مینا مامی پویان
30 تیر 92 3:55
واییی جیگرشو چه ذوقی میکنه با مشماها چه دنیای خوبی دارن این بچه ها
خداروشکر به خیر گذشته صدقه بده مناااا


الهی همیشه سالم باشن این وروجکاااا

ببوسش دخملمون رووو

اره مينا
ممنون
مرسي تو هم پويان رو از طرف من ببوس

محراب و مليكا
5 مرداد 92 9:45
خاله قربونش بشه دوست عزیز مليكا در جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کرده خوشحال می شم به وب دخترم بیاین ( آرشيو مطالب ) و لطف و مهربونی خودتونو از ما دریغ نکنید. كد 576 رو به 20008080200 پيامك كنيد . اگه قبلا از شماره خودتون راي دادين لطف كنيد از يه شماره ديگه برا دخترم بفرستيد . يه دنيا ممنون . من به راي شما نياز دارم . كمكم كنيد . http://mehrabmanezendege.niniweblog.com/
یه ما مان
11 مرداد 92 21:22
سلام مامان مهربون

نماز روزه هاتون قبول باشه و در کنار خانواده لحطات خوبی رو سپری کنید

ماشالا چه فرشته کوچولوی نازی خدا براتون نگه داره

از طرف من ببوسیدش

میشه پسر منم تو جمع دوستاش قبول کنین ؟

ما رو هم خبر کن تا لینک کنم


حتمي عزيزم

عزيزم آدرس وبلاگتون رو نذاشتيد