سوداسودا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

عزیز دل مامان و بابا

18 ماهگي

1392/5/19 0:19
نویسنده : منا
1,382 بازدید
اشتراک گذاری

عزيزم18 ماهگيت مبارك باشه 

بلاخره واكسن 18 ماهگيت هم زده شد  خيلي خوب بود برعكس اينكه از خيلي ها شنيده بودم تو همه واكسن ها سخت تر هستش به نظر من بهترين واكسنت بود كه زده شد تب كه نداشتي فقط يكم بدنت گرم شده بود ولي از ساعت 1 ظهر تا 12 شب نتونستي راه بري اولش خيلي ترسيدم ولي بعدش زنگ زدم به خاله ميترا كه بهم گفت طبيعي هستش  

اينم عكس دخترم وقتي نميتونستي راه بري و همش نق ميزدي و مامان منا سرگرمت ميكرد با چيزايه مختلف 

 دختر گلم جديدا اگه از چيزي كه داري ميخوري بخوريم قهر ميكني خنده

و يه كار ديگه كه ميكني اينه كه هي ميگي ووي ووي و دور خودت ميچرخي خيلي قيافه ات با مزه ميشه فعلا موفق به عكس نشدم ولي وقتي تونستم حتمي ازت عكس ميگيرم و ميذارم برات كه بعدها ببيني 

 از آنا جون هم ممنون تو وبلاگت خوندم كه رفته بودن شهربازي امير نزديك مترو سبلان عالي بود به همه پيشنهاد ميكنم كه اگه كسي نرفته باشه حتمي بره چون از پارك ارم خيلي خيلي بهتره اولين مزيتي كه داره بيشتر اسباب بازي هايي كه داره مادر و پدر در كنار كودك سوار بشه فقط حيف دوربين رو نبرده بودم ولي با گوشي بابا احمد يكي دو تا عكس انداختم 

از خونه زديم بيرون

دخترم بغل بابا احمد 

جلو در بهداشت 

 

 

 اينجا خانوم دكتر رو ديدي 

 

 در حال اخم كردن به خانوم دكتر 

 فرداي بعد از واكسن برديمت پارك 

 

 

 

 اينم وسايلي كه دايي وحيد داد 

كه شما عاشقشوني 

 

اينم نقاشي كه با هم رنگ كرديم 

 

اين يه بوس گنده براي دايي وحيد براي تشكر 

 

دخترم سرحال بعد از واكسن 

 

 

اينم يه بوس گنده براي خاله هام كه وبلاگم رو ميخونن 

 

 

شعر من،وصف توست

بــــود من،بـــود توست

 نبض من،قــلب توست

 حــــس من،مال توست

 سـیب من،لبخند توست

 عطر من،بـــوی توست

 آهنگ من،سخن توست

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

آتنا مامان روشا یدونه
20 مرداد 92 8:51
خدا روشکر مشکلی پیش نیومد منم باید برم توی هفته برای روشا بزنم . عکسهاتم خیلی ناناز شده سودا جونما


ايشالله روشا جون هم تب نكنه و اذيت نشيد .ممنون چشمات زيبا ميبينه

آناهيتامامانيه آرميتا
22 مرداد 92 13:04
١٨ماهگيت مبارك عزيييزم ماشالا چه نازترشدي



ممنون چشماتون قشنگ ميبينه

آناهيتامامانيه آرميتا
22 مرداد 92 13:05
خصوصي داري عزيزم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
23 مرداد 92 12:54
عزیزم ساعت۵
آناهیتا مامانیه آرمیتا
24 مرداد 92 14:16
عزیزم خصوصی
مامان آرمان
27 مرداد 92 8:30
وای منا ارمان نمیزاره که براش کتاب بخونم تا ببینه دستم میگیره اول نگاه میکنه به عکساش بعد پاره میکنه اصلا به من توجه نداره گوش نمیده


آخي ايرادي نداره تو براش بخون تا يواش يواش خوشش بياد ميتوني به جاي كتاب اول براش شعر بخوني تا علاقه پيدا كنه
سودا به جاش ميكشه منو از بس 100 دفعه بايد بخونم براش

سیاکیا
22 شهریور 92 23:28
افرین ب مامی ک دخملی رو اهل کتاب کرده کارت عالیه
ویانا نمیزاره بخونم واسش اگر از اول تنبلی نمیکردم اهل کتاب میشد
من نتونستم عکسای سودا جونو ببینم وا نشد واسم ببوسش منا


ممنون مرسی