سوداسودا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

عزیز دل مامان و بابا

عمل چشم

1392/7/15 2:12
نویسنده : منا
1,121 بازدید
اشتراک گذاری

روز پنج شنبه ميرم براي آزمايش عمل چشمم (عمل لازك براي اينكه ديگه عينك استفاده نكنم

 و روز شنبه ديگه عمل ميكنم و ميرم اراك خونه مامان جون تا موقعي كه ديدم بهتر شده باشه و بتونم ازت مراقبت كنم اراك ميمونم  خيلي استرس دارم به خاطر اينكه خيلي جديدا اذيت ميكني تو اين 20 ماه انقدر اذيت نميكردي كه جديدا اذيت ميكني بعضي وقتا ميخوام سرمو بكوبونم ديوار از بس بهونه ميگيري  خيلي طاقتم كم شده فكر كنم اين جا به جايي نه تنها به من سخت گذشت به تو هم سخت گذشته و باعث تغيير رفتارت شده از طرفي خودمم يكي از اين عوامل هستم چون خيلي اذيت شدم تو اين جا به جايي و بيحوصلگي من باعث شد تو هم تغيير رفتار بدي خيلي خسته ام بعضي وقتا احساس ميكنم سرم داره منفجر ميشه و نياز به استراحت دارم ولي امكان پذير نيست چون جز من به كسي وابسته نيستي حتي به بابا احمد تا وقتي خودم هستم حتي بغل بابا احمد نميري حتي درخواستي هم داري از بابا احمد نميخواي تازه اگه من به بابايي بگم پاشو برو اين كار رو بكن تو دائم ميگي نه نه نه نه و شروع به گريه ميكني كه يعني خودت پاشو منم از صبح تا شب باهات سرو كله ميزنم و دلم ميخواد آرامش داشته باشم ولي امكان پذير نيست از طرفي بابا احمد 6 صبح ميره 8 تا 9 شب برميگرده خونه و ساعت 11 هم ميخوابه  و انقدر مشغله كاري داره كه شب وقتي مياد خونه  تا نيم ساعتي رو ميتونه باهات سروكله بزنه بعد خسته ميشه و ميگه واي چقدر اذيت ميكنه چرا انقدر بهونه ميگيره ظهر خوابيده : و شروع ميكنه هزار تا سئوال پرسيدن كه اون لحظه با شنيدن غر غر هاي تو و جيغ هات اصلا حوصله جواب دادن به سئوال هاي بابايي رو ندارم و بعد يه قهر كوچولو بين من و بابايي و بعد آشتي (خدا لعنت كنه هر كسي كه باعث شد همه جون هاي اين دوره انقدر مشغله فكري داشته باشن از نظر مادي تا سياسي و .......... كه باعث شد يه عده افسردگي بگيرن يه عده از روي فشار سكته كنن تو سن 35 سالگي يه عده معتاد بشن يه عده زنداني  و بازم غيرررررررررررررره 

 

جديدا يه كار زشتي انجام ميدم كه خودم از دست خودم ناراحتم از بس بهم فشار مياد وقتايي كه داري گريه ميكني هر كاري ميكنم آروم نميشي بعد ميگم واي الان صداي همسايه ها ديگه در مياد بعد ميگم الان كلاغه مياد تو دهنت پي پي ميكنه تو هم سريع دهنت رو ميبندي و ديگه گريه نميكني  نميدونم ميترسي يعني بعدش شب كه ميخوابي شروع ميكنم به گريه كردن كه اين چه كاريه كه من ميكنم من خودم انتقاد ميكردم تا زماني از كسايي كه بچه ها رو ميترسوندن حالا خودم واقعا براي خودم متاسفم  الان كه دارم تايپ ميكنم همش دارم اشك ميريزم و از دست خودم ناراحتم 

حالا با اين تعريف هاي من خدا كمكم كنه كه مامان جون رو اذيت نكني و از طرفي خودت هم اذيت نشي و مسئله مهمتر كه فكرم رو بيشتر مشغول كرده نگه داشتن رونيكا با تو پيش مامان جون بيشتر فكرم رو مشغول كرده 

آخه با خاله ميترا قراره چشمامون رو عمل كنيم 

 

 يه خبر ديگه كه خيلي خوشحالم اينه كه تخت دارم ميخرم براي اتاقت به احتمال زياد تا سه شنبه تختت ميرسه هورااااااااااااا دخترم تو تختش ميخوابه از سه شنبه  اميدوارم خيلي زود بهش عادت كني و دوستش داشته باشي 

 

تا الان پرده هاي پذيرايي با  لوستر براي آشپزخونه با فرش براي اتاق خواب شما با يه مجسمه براي دكور خونهو يه سرويس دستشويي براي دستشويي و تخت هم اضافه ميشه با عمل چشم مامان تا الان اين خريدهامون بوده 

 

راستي يه عالمه سوغاتي مامان جون با خاله ميترا برات آوردن آخه مسافرت بودن 

 

الانم مامان جون خونمونه يه چند روزي ميشه اومده 

 

راستي يه غيبت طولاني دارم چون بعد از عمل چشم نميتونم يه مدت طولاني تايپ كنم  و حتي نبايد به كامپيوتر دست برسم 

 

از همه دوستان  كه وبلاگ دخترم رو ميخونيد تا يه مدت طولاني خداحافظي ميكنم و از همه ميخوام دعا كنيد عمل راحتي رو داشته باشم و خيلي زود خوب بشم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

پگاه مامان آرتین
15 مهر 92 8:29
عزیزم امیدوارم عملت به راحتی انجام بشه.نترس کلا عمل راحتیه وهرکه عمل کرده راضی بوده.سودا جونم قول می ده مامانو کمتراذیت کنه.ببوسش منتظر برگشتت هستم عزیزم باکلی خبر خوب


ممنون عزيزم .مرسي
شما هم از طرف من آرتين رو ببوس

آناهیتا مامانیه آرمیتا
18 مهر 92 19:58
مبارک باشه دوستم امیدوارم تاالان خوب شده باشی
روزت مبارک سوداگلم همیشه شادوسلامت باشی عزیزم


ممنون
خيلي دلم براي آرميتا تنگ شده از طرف من ببوسش