سوداسودا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

عزیز دل مامان و بابا

پرنسس کوچولوم سه ساله شد

1393/11/13 2:17
نویسنده : منا
1,213 بازدید
اشتراک گذاری

..باورم  نمیشه سه سال از بدنیا اومدنت گذشت  و هر وقت بهش فکر میکنم میبینم چقدر زمان داره زود میگذره و دختر گلم بزرگتر و عاقل تر میشه و منم همش در حال برنامه ریزی برای این دوران که دوست دارم ازش استفاده کامل رو ببری

دخترم چند وقته جیغ جیغو شدی نمیدونم به خاطر سریال هایی هست که میبینم یا واقعا طرز صحبت کردن خودم باهات اینطوریهخطا

وقتی شروع میکنی به جیغ جیغ کردن و صحبت کردن با عروسک هات با لحن داد و بیداد دلخور منم همش حرص میخورم غمگین

دیالوگ پرنسس خانوم با عروسکاش :آنا اااا میگم نکن اعصابم رو خورد کردی و بعد جیغ میزنی ااااا نکن دارم میگم نکن میزنمتا اااا

جدیدا آهنگ یه شب مهتاب از فرهاد رو میخونی خیلی خوشگل چند بار خواستم ازت فیلم بگیرم نشده آرام

پازل های چهار تیکه رو راحت انجام میدیتشویق

عاشق رقص 

شهربازی رو خیلی دوست داری و همه بازی هاش رو سوار میشیبوس

مشکلی که باهات دارم و حل نشده اینه هر بچه ای که بیاد خونمون یا بریم خونشون میخوای لباساش رو بپوشی حتی شورتگریه

واقعا نمیدونم با این مشکل بزرگ چه باید بکنم

جدیدا تو تمیز کردن اطاقت بهم کمک میکنی ولی کلا تنبلی مثلا میشینی و میگی مامان برو واسم مداد رنگی هام رو بیام میگم سودا جونم خودت برو بردار بعد میگی نه خودتعصبانی

شبا موقع خواب دقیقا یک تا دو ساعت باهات کلنجار میرم تا بخوابی یا آب میخوای یا گرسنه اته با دستشویی بهرحال بهونه های مختلف جور میکنی

قبلا با خودت رو تخت میخوابیدم ولی الان چند ماهی هست که یه صندلی میارم کنار تختت و منتظر میمونم تا بخوابی

بعد از عید قراره بزارمت مهد و از ماه جدید اسفند تصمیم دارم مهد ها رو برم از نزدیک ببینم فعلا اسم مهد ها رو دارم در میارم البته یه مهد مد نظرمه ولی باز همه رو میبینم و بعد تصمیمم رو میگیرم 

هنوزم بهم وابسته ای امیدوارم خیلی راحت بری مهد و اذیت نشی

جدیدا مداد شمعی هات رو برمیداری و تمام صورتت رو رنگی میکنی

یک ماه در حال مهمون و مهمون بازی بودیم زن دایی لیلا ،مامان جون ،خاله میترا اینا و آزیتا که رفت مالزی و یه 15 روزی پیشمون بود

برات نوبت دکتر متخصص غدد اطفال پروفسور مریم رزاقی آذر وقت گرفتم بابت کمبود قد و وزنت برای چند ماه دیگه

تولد 3 سالگیت رو تصمیم نداشتم بگیرم ولی به خاطر اینکه بهت خوش بگذره خونه  مامان بزرگ اینا یه تولد مختصر خودمونی گرفتیم 

تو تولدت فرش بابا بزرگ اینا سوخته شد دو جاش با کبریت من خیلی ناراحت شدم 

عاشق کتاب های آموزشیت که زیر 4 سال هست هستی

تو غدا ها عاشق جوجه کباب با ماهی هستی

جدیدا پنیر رو خوب میخوری

عاشق اناری هر روز کارم بود برای تو وبابایی انار دون کنم 

روز ولنتاین از بابا احمد هدفون کادو گرفتم بابا احمد به دیجی کالا سفارش داده بود و کادو پیچ تحویل گرفتم خیلی خوشحال شدم آخه چند وقت میشد که فکرم بود که هدفون لازم دارم  آراممحبت

روز تولدت با ندا با آزیتا بردیمت شهربازی خیلی بهت خوش گذشت

 

پسندها (1)

نظرات (1)

پگاه مامان آرتين
17 اسفند 93 8:30
سلام مباركه منم رمز تولد مي خوامممممممممممممم