تولد ماماني
تولدم 17 ارديبهشت بود كه بابايي از طرف خودش يه نيم سكه و از طرف شما يه لباس مجلسي گرفته بودكههمزمان با روز زن بهم دادولي با اين حال براي اينكه سوپرايزم كنه يه كيك با مبلغ 200 هزار هم پول نقد بهم داد دست بابا احمد درد نكنه
خيلي دوست دارم بزرگتر بشي و با سليقه خودت بري برام كادو بخري هر چي باشه مطمئنم بهترين كادوي تو عمرم ميشه
امروز طبق برنامه روزانه بردمت بيرون البته جلو ميدون نرفتيم با هم هفت حوض رفتيم ميخواستم بخار شو بخرم رفتم ببينم چيزي پيدا ميكنم يا نه همش نق ميزدي كه ميخواي خودت راه بري منم گذاشتمت پايين اول دستت رو گرفتي باهام و همش براي خودت تعريف ميكردي و هر كس از كنارت رد ميشد نگاهت ميكرد و ميگفت واااااااي چقدر ناز حرف ميزنه
بعد از نيم ساعت كه دستام رو گرفته بودي ديگه نق ميزدي دستام رو ول كن خودم ميخوام راه برم هر 2 تا 3 متر ميخوردي زمين اعصابم خورد شده بود ميترسيدم سرت به جايي بخوره انگار گذاشته بودي روي گاز و ميرفتي خيلي اذيت شدم تا بغلت ميكردم گريه ميكردي كه بزارمت زمين
وقتي رسيديم نزديك خونمون يكي از ني ني هاي محلمون كه 3 ماه با شما فاصله سني داره رو ديدي نميدونم چرا انقدر اين كوچولو رو دوست داري و به جاش پرنيان خانم از شما فرار ميكرد ميخواي بدوني دليلش چيه به خاطر اينكه شما همش دوست داشتيد بغلش كنيد هههههههه ههههههههه