کارای دخملی
یک هفته رفتم اراک و الان از اراک اومدم تا یکم از کارای جدیدت بنویسم اول از اینکه تا رسیدیم خونه مامان جون زدی زیر گریه واااااااااااااا ی چقدر احساس غریبی میکردی تا یکی رو میدید میزدی زیر گریه مگه آروم میشدی منم که فقط گریه کردن رو بلدم خیلی بد بود تازه با مامان جونم دعوا کردم به خاطر تو وروجک به همه گفتم هیچ کس تو اتاق نیاد ولی خدا رو شکر فردا آروم شده بودی زیادم قریبی نمیکردی فلش کارتای زبانتم خیلی خوب یاد گرفتی دو تا عکس بهت نشون میدم و میگم الفنت(فیل )و داگ (سک ) هوز وان الفنت و دقیقا عکس فیل رو میگیری وااااااااااااای دایی وحید یه ذوقی میکرد که نگو همش میگفت واااااااااااااای نه تنها دایی وحید هر کس اونجا بود تعجب م...
نویسنده :
منا
0:46