سوداسودا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

عزیز دل مامان و بابا

پدر و همسر مهربانم روزت مبارك

1392/3/5 0:47
نویسنده : منا
2,549 بازدید
اشتراک گذاری

 

ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان

 ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان

ای نام زیبایت همیشه اعتبارم 

خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم . . .

 

                 

پدر عزیزتر از جانم فرا رسیدن روز خوش یمن و مبارک پدر را تبریک می گویم و امیدوارم سایه مهر و محبت تو پیوسته بر سرم باشدو همیشه در پناه خداوند منان در کنار هم باشیم

 

همسر خوبم

زیبایی عشق ، پاکی صداقت

اوج مهربانی و نهایت آرامش

همه در کنار تو برایم معنی پیدا کرده است

روزت مبارک

 

 

سوداي عزيزم پدرت بهترين همسر براي من و پدر براي شما و هميشه به خودم افتخار ميكنم به خاطر وجودهمچين همسري

مثل هميشه براي بابايي سوپرايز داشتم ولي اين بار خيلي متفاوت تر

از روز قبل با ندا (همسايه واحد كناريمون با اومدنش دوستي خوب براي ماماني شده )رفتيم هر كدوم براي روز مرد خريد  كه من تمام وسايلي كه بابا احمد لازم داشت رو خريدم بعدش خريد مواد غذايي كه تصميم گرفتم براي اولين بار دلمه درست كنم بعد روز پنجشنبه از صبح بيدار شدم و شروع كردم غذا رو درست كردن تا ظهر ديگه غذام آماده شده بود خيلي خوشمزه شد  بعد هم با كمك ندا كل دكراسيون خونه رو عوض كرديم انقدر خونه تغيير كرد كه هنوزم كه هنوزه باورم نميشه اين وسايل منه كه انقدر خوشگل چيدمان شده واقعا دست ندا جون درد نكنه بعد هم  رفتم بيرون و تو هم پيش ندا جون گذاشتم و رفتم ميوه با خريد يه دسر براي غذام با نوشابه با كيك و........

انقدر بابا احمد تعجب كرده بود و خوشحال كه يادمون رفت مثل هميشه يه عكس 3 نفره بندازيم خيلي خوشش اومده بود و همش از ماماني تشكر ميكرد البته اين اخلق بابا احمده كه هميشه كوچكترين كاري كه ميكنم دائما تشكر ميكنه و ياد اوري ميكنه كه منا جوني فكر نكني من حواسم نيست بهت و كلي تشكر به خاطر اينكه هم خونه هم احمد جوني و مهمتر از همه سوداي عزيزم حواسم هست

خيلي وقته كه نيومدم بنويسم دليلش هم به خاطر عروسي دختر عمه ام بود كه از قبل درگير رفتن آرايشگاه بودم و بعدش هم مهمون داري ،واقعا چه عروسي بود واقعا سليقه و سليقه و بازم سليقه تو اين عروسي با اينكه خيلي ها هستن كه پول تو عروسي خرج ميكنن ولي اصلا سليقه اي ديده نميشه عروسي تو يه باغي بود كه انگار مجوز نداشت و قاطي بود و كلا تاريمك بود فضا و همه از ساعت 7 تا 1 شب كسي رو تو صندلي ها نميديدي و همه وسط بودن من و بابا احمد كه نگو تو رو سپرديم با مامان جون و خودمون وسط فقط هرزگاهي ميومديم بهت سر ميزديم تو هم همش سقف رو نگاه ميكردي كلا اين همه وقت گذاشتم براي آرايشگاه انگار بيفاييده بود چون از اول تا اخر چراغ ها خاموش بود و فقط يه رقص نور بود آخرش هم  يه آهنگ رو ميكس كرده بودن روي عروس و دوماد كه انگار نقش اون آهنگ و اجرا ميكردن واقعا ميشه گفت بيست غذا هم خوداييش عالي نزديك به بيست نوع غذا بود غذاهاي رژيمي ،غذاهاي دريايي،غذاهاي گياه خوار و غذاهاي گوشت خار كه هر كدوم رو مشخص كرده بودن و وسط سالن هم چند نوع سالاد كه مثل يه كوه درست كرده بودن و بعد از عروسي هم قرار شد برن تايلند زندگي كنن مباركشون باشه ايشالله در كنار هم خوشبخت زندگي كنن                                                                                                                                                                            عزيزم وقتي بهت ميگم دست نزن شما هم تكرار ميكني دس نز وقتي هم محكم صدات ميكنم سودا شما هم ميگيد صدا                                                                                                        مرواريدهاي سفيد دخترم 9و10 هم دراومدن مباركت باشه                                                         كلمات انگليسي جديدت ,point up ,touch your sholderes ,touch your eyes

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

آتنا مامان روشا یدونه
12 خرداد 92 23:26
چه متن زیبایی نوشتین پر از احساس

ممنون عزيزم