اینجا همه چیز درهمه
از همه چیز از همه جا
اول اینکه لگدات مثل همون روزای اول شده محکم محکم
آخه یع مدت لگدات کم شده بود و مامانی هم دلواپست
بابائی دستشو میذاشت رو شکمم و میگفت آفرین سودا یه لگد بزن به مامانی
و چند دقیقه بعدش ازم میپرسید ،زداگه مبگفتم آره لبخند میزدکه ببین حرف منو گوش میده
بعد اینکه دیشب ماهی داشتیم که فکر کنم رودل کردم از شبش نخوابیدم و تا خوده الان دل درد دارم
و اینکه لحظه شماری میکنم واسه دیدن عزیزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی