سوداسودا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

عزیز دل مامان و بابا

اولین ترس

1391/7/1 16:38
نویسنده : منا
219 بازدید
اشتراک گذاری

 

عزیزم الان که دارم مینویسم برات تو خوابی و داری بلند میخندی و منم دائما میگم مامان فدات 2 روزه انگار با مامانی قهر کردی دوباره گریه کردی ولی این بار تو خواب داشتم میگفتم برات پریروز خواب بودی که مامانی داشت ظرفا رو جا به جا میکرد که دیس غذا افتاد رو بشقاب و تو هم یهو تو خواب برای اولین بار شروع کردی به گریه مگه آروم میشدی منم خودمو کنترل میکردم ولی عزیزم اصلا آروم نمیشد و از اون روز تا الان دیگه واسه مامانی نخندیدی انگار که باهام قهر باشی سودا جونم منو ببخش  الان که دارم مینویسم خیلی نگرانم و منتظرم که دوباره بخندی امروز به زور خوابوندمت یعنی خوابت میومد ومیخوابیدی تا موقعی که میدیدی من پیشت نیستم میزدی زیر گریه به خاطر همین منم نشستم کنارت تا خوب بخوابی که بلند شدی واسم بخندی راستی آموزش زبان یور بی بی کن رید رو سفارششو دادم بابا اگه بفهمه قهر میکنه و میگه صد بار بهت گفتم دوست ندارم با یه فرد غریبه که نمیشناسیش حرف بزنی و اینکه تو میدونی این ماه کمبود پول داریم  راستی هر روز واست موسیقی میزارم و باهات زبان کار میکنم تصمیم دارم یه برنامه روزانه واست درست کنم یعنی 1 ساعت موسیقی نیم ساعت زبان 1 ساعت گردش و 1 ساعت بازی البته به محض گرم شدن هوا


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)