تولد يك سالگي دخترم سودا
هنوز كه هنوزه باورم نميشه كه يك سال از بدنيا اومدنت ميگذره انگار همين ديروز بود كه رفتم بيمارستان و گفتن بايد سزارين بشم و بچه داره زودتر از موعدش بدنيا مياد بالاخره يك سال از سختي ،استرس ،بي خوابي و........ گذشت ومن مطمئنم دلم براي اين روزا تنگ ميشه چون همه اين روزا پر از خاطره اي كه لحظه به لحظه اش تو ذهنمه در چنين روزي بود كه يهفرشته از جمع فرشته هاي آسمون اومد و زميني شد و مابا تمام وجود عاشقش شديم و من و بابايي تصميم گرفتيم براي تولد يك سالگيت جشن به ياد موندني بگيريم انشالله 120 ساله بشي سودا جونم الان كه دارم تايپ ميكنم ياد تمام اون لحظه هاي بارداري رو تا به الان كه كنارم نشستي و شيطنت م...
نویسنده :
منا
4:16