كنجكاوي
عزيز دلم ديگه كاملا از شير گرفته شدي و بهونه گيري هات كمتر شده البته هنوز تا بلند ميشم به كارام برسم گريه ميكني همش دوست داري كنارت بشينم تا بهت ميگم دستت كو نشون ميدي ميگم زبونت كو زبونت رو مياري بيرون تا ميگم زانوت كو دست ميزني به زانوهات به كلمه دست ميگي د ديگه كلاغ با پيشي رو ميشناسي آخه ماماني هر روز ميبرمت دور ميدونمون و ميبيني ديروز براي اولين بار دست زدي به زانوهات و چند قدم راه رفتي البته نميدونم چرا ذوق نميكني كه بخواي تمرين كني دارم براي هفت سينت لباس تهيه ميكنم و فكرم براي اينكه هفت سين عيد رو تزئين كنم درگيره امروز بردمت جلو ميدون مرغ و خروسه اومدن سمتت دا...
نویسنده :
منا
7:53