گردش
چهارشنبه شب ساعت 9 شب زن دايي ليلا با دايي با ويدا ،سينا اومدن خونمون .زن دايي ليلا بهم گفت ميخوان فردا برن بوستان با تيراژه و به منم گفتن بياlتا موقعي كه بخوايم بريم دو دل بودم آخه اولين بار بود كه بدون بابااحمد ميرفتيم خريد و همش ميترسيدم تو اذيتم كني تا اينكه گفتم برم تو خونه حوصله ام سر ميره .ساعت 4 رفتيم و ساعت نزديك 12 شب بود كه اومديم خونه .خيلي خانوم بودي اصلا اذيتم نكردي هر وقتم خسته ميشدم از بغل كردنت ميدادم به دايي حميد
وقتي رفتيم بوستان خواب بودي خودم بيدارت كردم كه ببرمت تو قسمت بازي اول تعجب كرده بودي از اون همه بچه اونم يه جا بعدش تو قسمت هاي مختلف بازي ميذاشتمت و عكس العملت رو ميديدم .خيلي بهت خوش گذشت البته به منم همين طور.سينا هم براي خودش بازي ميكرد همش ميرفت تاپ بازي ميكرد فكر كنم ازبس تو زياد نذاشتي بازي كنه با تاپش به خاطر همين بود
فقط هيف كه دوربين نبرده بودم به خاطر همين با موبايل ازت عكس گرفتم
انقدر استخر توپ رو دوست داشتي با اينكه يك ساعت داخل استخر توپ بودي با اين حال وقتي اومديم بيرون گريه كردي كه چرا اورديم بيرون
بچه ها همش ميومدن سمتت و ميخواستن بوست كنن منم
زن دايي ليلا هم ديد كه خيلي خوشت اومده برات از بوستان از اين مدل توپ هاي ابري كه 4 تا تو يه بسته هست خريد وقتي رسيديم خونه توپ هاي خودت رو اوردم با توپ هايي كه زن دايي ليلا داده بود گذاشتم تو سبدت كه يهو ديديم پاهاتو ميزاري توش ميخواستي بري تو سبدت
امروزم عمه شهناز(عمه ماماني)اومده بود خونمون برات 2تا توپ اورده بود الان 10 تا توپ داري
وقتي ميخواستن برن زن عمو زهرا هم اومد خونمون و براي شما كادو تولدتون رو اورده بودن يه پيرهن خيلي خوشگل بود .دستش درد نكنه
با دختر عموت (غزل )اصلا غريبي نميكردي و خيلي قشنگ باهاش بازي ميكردي
الان كه داشتم وبلاگت رو آپ ميكردم يهو دستت از روي ميز در رفت و با صورت خوردي به ميز منو ميگي تموم بدنم لرزيد بعد يهو ديدم لاله گوش ات خون مياد كه با گوش پاكن و الكل گوشاتو پاك كرديم فكر كرديم كه از سوراخه گوشت تا اون قسمت كه حالت زخم داشت پاره شده كه ديدم نه خدا رو شكر فقط زخمه و پاره نشده
بعد كه خيالمون راحت شد بابا احمد هم به من هم به تو آب داد بخوريم كه يكم حالمون سره جاش بياد تمام بدنم تا خوده الانم كه دارم تايپ ميكنم ميلرزه