سوداسودا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

عزیز دل مامان و بابا

16 ماهگي

1392/3/19 3:20
نویسنده : منا
1,490 بازدید
اشتراک گذاری

عزيز دلم دختر گلم داري روز به روز بزرگت ميشي و من هر روز بيشتر از روز قبل بودنت رو احساس ميكنم و خيلي وقتا باورم نميشه كه اين منا غفاري كه مادر شده و اين  حس چه لذتي داره مخصوصا الان كه ديگه براي خودت اينو رو اونور ميدوي و از پله ها بالا و پايين ميري 

عزيزم از اين چند روز و كاراي خوشگلت بگم و شيطنتهات از اينكه هر كاري رو دوست داري خودت انجام بدي و ياد گرفتي لجبازي كني و موقعي كه چيزي رو بخواي سرت رو آروم بزني به زمين انگار خودت هم ميدوني اگه بخواي محكم بزني درد داره و يا پاهات رو بزني به زمين و من تو اون لحظه تو دلم ميخندم به كارت ولي جلوت ميخوام استقامت كنم ولي اينو بگم هميشه بازنده منم و برنده تو 

از غذا خوردنت نگم بهتره كه اصلا خوب غذا نميخوري فقط دوست دارم صبح تا شب بهت تخم مرغ بدم از بس خوب ميخوري البته اونم فقط سفيده تخم مرغ و آب پز رو دوست داري

فلش كارت هاي بن بن بن رو خيلي خوب ياد گرفتي و همينطور كلمات زبان اشاره انگليسيت هم تعدادشون بيشتر شده و قراره از ماه ديگه بري مهد كودكان دوزبانه و همينطور قراره به همين زودي برات از يكي از دوستان كه تو انگليس چند سال زندگي كرده و تدريس كودكان هم انجام ميده و همينطور پكيچ آموزشي رو ارائه داده كه كودك از 1 سال تا 5 سال نيازي به هميچ نوع معلمي نداره و براي تمام اين روزها برنامه چيده شده كه به همين زودي ها اين مجموعه هم برات ميگيرم 

چند تا كلمه هاي جديدت كه البته تعداد كلماتي كه صحبت ميكني زياد شده ولي چند تايشون رو كه الان يادم و مطمئنم تو وبلاگت ننوشتم رو ميگم 

به ماهي ميگي مامي بعضي وقتا ماهي

به هويج ميگي ائيج

پا =پا

هاپو=آپو

امروز رفتيم پارك چيتگر خيلي خوش گذشت دست بابا احمد و عمو حميد (دوست بابائي)دردنكنه

با ندا همسايه كناريمون خيلي خوب نميتوني ارتباط برقرار كني كه البته بعد از كلي با خودم كه درگيري دارم قراره با ندا جون صحبت كنم كه ديگه تو تربيتت دخالتي نداشته باشه آخه مثلا شما يه كار بدي كه انجام ميدي من خودم بهتون چيزي بگم ناراحت نميشي ولي اگه ندا جون بهت بگه بغض ميكني و ازش ميترسي و گريه ميكني وقتي اين اتفاق ميوفتاد من تو دلم آشوب ميشد كه اشكات رو ميديدم و حالا بعد از كلي فكر به اين نتيجه رسيدم كه اين من و بابائي هستيم كه فقط حق داريم به تو بگيم چه كار كني و چه كار نكني و نميخوام اين بحث تربيتي رو بذارم هر كس توش دخالت كنه و ماماني رو ببخش بايد زودتر از اين انجام ميدادم

راستي دختره گلم تبريك ميگم يازدهمين مرواريده سفيدت هم از بالا سمت راست از دندون هاي آسيا دراومد

 

همش دوست داري تو كاراي خونه بهم كمك كني البته نميدوني كه همه كارام رو دو برابر ميكني چرا؟الان ميگم بهت بخاطر اينكه من بارايت شيشه ها  رو تميز ميكنم شما هم پشت سر من دستمال ميگيريد و هر جايي كه من تميز كردم رو با جاي دستات رو شيشه ها كثيف ميكني 

راستي امروز متوجه شدم كه به توپ ميگي بال آخه من فكر ميكردم ميگي پااااااااا و اشتباه ميگي تازه فهميدم كه اين رو داري انگليسي ميگي البته يه سري كلمات مثل نويز ،آيز و ائير رو ميگي قشنگ 

الان 2 ماهي هست كه هر چي كه ميخواي رو بهت نديم سرت رو ميكوبوني خيلي ناراحتم از اين كارت 

امروز بردمت بهداشت چون وزن ماه پيشت كم بود براي وزنت بهم گفت 9 كيلو 150 گرم هستي و گفت بايد بهتون بيشتر رسيدگي كنم به خدا موندم چطوري ديگه برسم 

خوب برسيم به عكسا كه اين بار يه عالمه عكس دارم از قبل از عيد تا به امروز 

اينجا تو بيمارستانه قبل از عيد بميرم برات چقدر اذيت شدي

 

 اينجا يه نخ گير كرده بود به سرم دستت و نميتونستي درش بياري عزيزم 

 

 اينجا روت رو كرده بودي اون سمت كه پرستارا رو نبيني فكر ميكردي روت اونور باشه نميان به تختت سر بزنن و چكت كنن

 

 اينجا داري به كنار تختيت غر ميزدي آخه كنار تختيت يه كرولال بود و همش جيغ ميزد روز و نصف شب بميرم برات كه خيلي اذيت شدي تو خونه هميشه حواسم بوده كه صداي بلند حرف نزنم كه روت اثر بدي نداشته باشه ولي اينجا كه اومديم داشتم ميمردم ديگه  

 

 

  

داشتي با موبايل مامان بزرگ بازي ميكردي 

 

 خدا رو شكرت و هزاران بار شكر بالاخره مرخص شدي باورم نميشد چون روز آخري ميگفتن تا پايان عيد بايد باشم 

خدايا هيچ بچه اي رو گرفتار بيمارستان نكن آمين 

چقدر تغيير كردي كلي از نظر روحي صدمه  ديدي من كه ديگه به حد مرگ رسيدم 

از همه ميترسيدي ،حرف نميزدي ،ميتونستي چند قدم راه بري گذاشتيش كنار و .....

تا مرخص شدي پيش به سوي اراك

 

 بهت دفتر نقاشيت رو دادم و رنگ انگشتيات رو دادم رفتم براي ظرفام وقتي دستام رو خوشك كردم با اين صحنه مواجهه شدم 

 

 

 

 

 

 بله ديگه هيجا ديگه نيست كه نرفته باشي زير سينك ظرفشويي  نرفته بودي كه اونم رفتي 

 

 

 

اينم يه روزه ديگه با دستاي چرب كه ماكاراني خوردي اومدي ترتيب كل آشپزخونم رو دادي 

 

 

 دخترم در حال تميز كردن و دستمال كشيدن 

اول ميز تلويزيون 

 

حالا نوبته ميز وسطي مبل 

 

 

 

حالا برم براي روي مبل ها رو هم دستمال بكشم 

 

 

 

 اااااااااااااا 

اينجاش مونده بود 

 

پيش به سوي كمد

 

 اول بالاش 

 

 

 

 بعد پايينش

 

فكر ميكني اين يه روزه ديگه 

نه اشتباه ميكني همون روزه لباسات رو كثيف كردي فقط 

خوب بريم سراغ 

جاكفشي

 

  

 جايه هر روز سودا خانوم 

وداد ماماني كه پاشو خراب شد  اين كشو ها 

 

آهان اين جا موند 

نوبت در رسيد در ورودي

 

 

 

 بازم همون روزه فقط آمادت كرده بودم ببرمت بيرون تا رفتم لباس بپوشم ديدم بله دخترمون درحال تميز كردنه

 

 

 

 

 

 اينم عادت هر شبتونه كه وقتي خوابت مياد سريع ميري رو ي مبل و برق روخاموش ميكني و ميگي لالا

 

 خسته نباشي اينم آخر شب همون روز

حالا ببين من در روز چند بار لباس براي تو عوض ميكنم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مینا مامی پویان
19 خرداد 92 3:19
ایشالله که دیگه هیچ موقع سودا جونم مریض نشه و از این عکسها دیگه توی وبش نزاری مونا جون
واییییییی منا کلی خندیدم با این تمیز کاری های سودا چقدر با نمککککککک
مونا یعنی چی بچه رو نزار کسی بهش تو بگه هااااااااااا خوب ظاقتی داری که تا الان هم چیزی نگفتی بچمون بغش گرفته الهیییییی

وایییییییییییی چقدر خندیدم وقتی دیدم با رنگ انگشتی چه بلایی سر خودش در اورده الهیییییییییییی جانم عزیزم

ببوسش این دختر زرنگ و کاریمون رو ماشاللههههههههههههه

اره مينا خودمم ناراحت ميشدم ولي جلو خودم رو ميگرفتم بعد ديدم اين سودا كه داره صدمه ميبينه و بهش گفتم ديگه بهش چيزي نگو
البته بنده خدا با خنده بهش ميگفت سودا نكن خاله ولي با اين حال سودا بغض ميكرد

زینب مامان آرتین
20 خرداد 92 16:26
سلام خانمی از طریق تایپیک کوچولوهای با سواد با شما و دختر گلتون آشنا شدم.وبلاگ خوبی داریدبه ما هم سر بزنید.
خیلی دوست دارم تبادل لینک کنیم

ممنون /حتما سر ميزنم

mamani
21 خرداد 92 1:16
سلام عزیزم وب بسیار جالبی داری و1دختر مامانی.میشه بگی چطور با نینی زبان کار می کنی و کلماتو یاد میدی ؟لطفا پکیج رو هم معرفی کن منتظر جوابتم خانمی

عزيزم من وقتي سودا 4 ماهش بود سي دي هاي يور بيبي كن ريد رو باهاش كار ميكردم بعد خانواده ام باهام مخالفت كردن و مدت طولاني گذاشتمش كنار وقتي سودا 1 سالش شد دوباره شروع كردم و قبل از يك سال البته زمان دقيقش رو ميتوني از وبلااگم متوجه شي اعضايه بدن رو با سودا كار كردم و همشون رو فارسي بلد بد مثلا ميگفتم زبونت كو نشون ميداد ولي بعد با سي دي يور بيبي كن ريد خيلي خوب جلو رفته الان نزديك 30 تا كلمه بلده

mamani
22 خرداد 92 2:30
عزیزم ممنون از جوابت اون پکیجی هم که دوستتون قرار بیاره لطفا معرفی کن

در پناه خدا باشید


چشم حتما تاپيكش رو براتون ميزارم

شما ني نيتون چند سالشه عزيزم و تهران هستيد ؟






mamani
23 خرداد 92 0:58
2ساله و تهرانم تا الان هیچ اموزشی کار نکردم و نگرانم.شما شیچیدا یا دومن کار کردی با دختر نانازت


به نظرت از کجا شروع کنم عزیزم



عزيزم ميتونم بپرسم كجايه تهران هستيد اگه خواستيد جواب ديد


و به نظر من حتمي شروع كنيد آموزش رو با كوچولوتون چون نسل جديد مثل نسل قبل نيست مثلا نسل قبل از 5 سالگي مادرها به فكر فرستادن كودكانشون به كلاسها بودن ولي الان كساني هستند كه حتي از نوزادي شروع كردن و اين نظر منه كه بعدا تو مدرسه وقتي ميبينن اطلاعاتشون كمتر از بقيه هستن ضربه بدي ميخورن


ببينيد شروع كردن آموزش ها نميشه بگي دقيقا از كدوم سي دي بايد شروع كرد چون مثلا من نزديك 4 تا 5 مجموعه رو دارم دخترم فقط يور بيبي كن ريد رو خوشش مياد ولي ميبينم كسايي هستن كه ميگن كوچولوهاشون از مجموعه بيبي انيشتن يا بيبي برين و .......استقبال كردن با اين هزينه گرون بايد هزينه كرد تا متوجه بشيم از مجموعه خوششون اومده يا نه .برايه روش شيجيدا و دومن منم يه سري مجموعه اش رو خريدم ولي من موفق نبودم ولي كساني بودن كه موفق بودن و اتفاقا من دارم مجموعه اش رو با قيمت مناسب ميفروشم و قيمت پيشنهادي هر كس كه خواست



















mamani
25 خرداد 92 23:17
azizam besyar mamnoon az rahnamaeet ma shariati hastim ishala soali bod miporsam khanoomi

خيلي خوشحال شدم و به نظرهاتون خوشحالم ميكنه و اميدوارم كمكي كرده باشم

سیاکیا
2 تیر 92 11:55
وای عزیزم چی شده بود سودا طلا؟؟؟؟؟ من بی خبرممممممم ایشالا ک هیچچچچچ وقت دیگه گذر دختر گلت ب بیمارستان نخوره عزیزممم منا منم میخوام یا ویانا کار کنم بی بی انیشتن گرفتم شماره تلت رو واسم اس کن بهت بتلم راهنمایی میخوام ازت بوسسسسس شمارمو واست پیام خصوصی میکنم
مامان دختر شیرین
28 شهریور 92 15:17
سلام خانومی .چرا دختر گلت تو بیمارستان بستری شد؟


عزيزم به خاطر عفونت