تولد 2 سالگیت مبارک
اکنون دو سال است که خنده هایم با خنده هایت پیوند خورده و بی بهانه خندیدنهایت لبانم را میخنداند و دلم را میگشاید...
اکنون دو سال است که غصه ای جز غصه های تو ندارم و دردی جز دردهای تو بدنم را نمی آزارد...
در ایندو سال زندگی پر برکتت بهترین روزهای زندگیمان را رقم زدی و زیباترین ترانه های زندگی را در قلبهایمان نواختی...
دو سالی که پر بود از سختی و شیرینی... دو سالی که گرچه بسیار دشوار بود و سخت تر از آن را سراغ ندارم ولی شیرینی اش تمام سختی راه را محو میکرد...
نمیتوانم این دو سال را توصیف کنم که ناگفتنی است و ناشنیدنی است، باید مادر باشی تا حس کنی آنچه در قلبم جاری میشود که قلمم یارای گفتن نیست...
تنها میتوانم بگویم سودا عزیزتر از جانم تولدت مبارک