کارای دخملی
ببخشید مامان که کمتر میام برات بنویسم هم اینکه عزیزم نمیزاره که خودت باشی هم اینکه وقتی هم که وقت دارم همش دارم برای کارات وقت بزارم نمیدونی چه جیگری شدی میخوای کمی از کارات بگم اول از اینکه دستات رو میخوری چند شب بود که بهونه گیر شده بودی من و بابایی هم میبردیمت پارک میخوابوندیمت دوباره میومدیم خونه آخه نمیدونی چه جیغهای بنفشی میکشیدی ساعت 12 شبم که بود مجبورمون میکردی بریم بیرون بگردونیمت بعد اینکه دقیقا سه ماه و نیمه بودی که جغجغه هات رو میگرفتی دستت و خند هات بیشتر شده و با صدا میخندی ولی اصلا دختر شکموئی نیستی بر عکس مامانی و بابائی که خیلی شکمو هستند به خاطر همین کمبود وزن داری مامانم مجبور شد غذای کمکیت رو زودتر بده با این حال باید با بازی کردن و سرت کلاه گذاشتن غذات رو بدم فردا دیگه اینکه یه کوچولو غلت میزنی و اینکه میچرخی منظورم اینه که وقتی رو زمین خوابوندمت بعد میبینم داری چرخ میزنی و 90 درجه تغییر وضعیت میدی به خاطر همین دیگه وسط من و بابایی میخوابی و دیگه برات بگم از کارات که آب دهنت زیاد میاد و لثه ات هم انگار از الان میخواره دوست داری همش یه چیزی بکشی به لثه هات و اینکه انگشتات رو میدی به مامان و بابا و بلند میشی و خیلی علاقه داری به تلویزیون وهمینطور کارایی که مامانی برات میکنه منظورم همون فعالیت های نابغه کوچولو راستی دایی وحید و من وبابایی ،صدات میکنیم نابغه کوچولو آخه نمیدونی چقدر درس خوندن رو دوست داری و اینکه شیر خشک و پسونک اصلا دوست نداری و میگی اخ ههههههههههههههه از الانی بلایی شدی واسه خودت راستی تصمیم دارم واست وبلاگ درست کنم