خلاصی از عینک
بالاخره عمل چشمم هم تموم شد از روز عملم بگم كه قبل از عمل اصلا ترس نداشتم ولي وقتي نشستم براي عمل انگار يه تيغه رو ميكشيدن به چشمام و صداي دكتر رو ميشنيدم كه ميگفت چشمات رو حركت نده فكر ميكنم براي هر چشم يه 3 دقيقه اي طول كشيد هر لحظه ميگفتم زودباش زمان بگذر تموم شه درد نداشتم ولي همون تيغه كه ميكشيد به چشمام اذيت ميشدم بلاخره تموم شد عملم چقدر ذوق داشتم همه چيز رو عالي ميديدم تا وقتي رسيدم خونه دردو سوزشي نداشتم ولي بعدش شروع كرد به سوزش كه خاله ميترا هم مثل من بود همش ميگفتم واي كي تموم ميشه از قبل شنيده بودم بخوابيم و بيدار بشيم ديگه سوزشي احساس نميكنيم ولي همش به خودم ميگفتم مگه با اين درد ميش...
نویسنده :
منا
2:07